سلام باران
چند روزی است که به هوای تو قطرات باران را نگاه میکنم. شاید در بین انها یکی؛ عکس تو باشد. شاید در برخورد قطرات به زمین، پژواک صدای تو آید.خجسته بارانی که با چشم باز و درشت می آید.خجسته باد تمام قطرات شبنم.من هیچگاه اسیر طوفان نشده ام لکن این زنجیر زلف توست که بر گردنم سنگینی میکند. کاش بشود تو را روی کف دستانم قرار دهم. و آرام نگاهت کنم.آنگاه گرمای دستان من و خنکی ذات تو با هم آمیخته میشوند. و این حاصلی ندارد جز تولد باران از بخار عشق...